جدول جو
جدول جو

معنی کره کره - جستجوی لغت در جدول جو

کره کره
(کَ رَ کَ رَ)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بره بره
تصویر بره بره
خراش دار، شیاردار، چیزی که دارای بریدگی ها یا شیارهای ریز باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرچ کرچ
تصویر کرچ کرچ
قطعه قطعه، تکه تکه، قاش قاش، برای مثال به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم / به سان خربزۀ نرم دل خموشم من (سیفی بدیعی - لغتنامه - کرچ کرچ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قره کهر
تصویر قره کهر
اسبی که به رنگ قهوه ای سیر باشد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ لِ)
از کوههای ناحیۀ کرمانشاهان است و از ارتفاعات جبال پیشکوه بشمار می رود. (از جغرافیای غرب ایران ص 26 و 29)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
قطعه قطعه. کرج کرج. قاش قاش. تکه تکه. (فرهنگ فارسی معین) :
به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم
بسان خربزۀ نرم دل خموشم من.
سیفی بدیعی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قیلاب اندیمشک. کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
متکرج. سفیدک زده. کپک زده. (یادداشت مؤلف). رجوع به کره و کره زدن شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان زهرا است که در بخش بویین شهرستان قزوین واقع است و 908 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ رِ دَ)
دهی از دهستان بیلوار است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ / لِ)
دهی از دهستان تیوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ سَ)
دهی از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 2 هزارگزی شمال بستان آباد و در مسیر شوسۀ سراب به بستان آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 54 تن. آب آن از زهاب اوجان چای و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی از دهستان بیلوار که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 520 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ سَ رَ / رِ)
خوب خوب. نیک نیک: اکنون بنشینم سره سره نظر میکنم تا نغزیهای ترا ای اﷲ می بینم. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
(شِرْ رَ شِرْ رَ)
در تداول عامه، پاره پاره (جامه). (یادداشت مؤلف). شرمبه شرمبه. شرنبه شرنبه. لقمه لقمه. تکه تکه. رجوع به شرمبه شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام کوهی است در جنوب بخش کنگاور که خطالرأس آن حد طبیعی بین بخش کنگاور و دهستان خزل شهرستان نهاوند میباشد. ارتفاع بلندترین نقطۀ آن از سطح دریا 1932 گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لِ رِ)
کوهی به ارتفاع 9200 پا، میان استرآباد و تاش. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 79)
لغت نامه دهخدا
(کُپْ پَ / پِ / کُپْ پَ / پِ)
توده توده انباشته. (فرهنگ فارسی معین). تل تل. توده های متعدد و پراکنده گرد هم. کوت کوت
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
نام یکی از دیه های هزارجریب مازندران. (مازندران و استراباد رابینو)
لغت نامه دهخدا
(رِ کُرْ رِ)
دهی از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، در 23هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 15هزارگزی خاور راه شوسه خرم آباد به کرمانشاه، کوهستانی، سردسیر و مالاریائی، دارای 120 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها، محصول آنجا غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادر بافی است. راه آن مالرو و ساکنین از طایفۀ تیوند هستند و درزمستان قشلاق میروند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُرْ رَ / رِ بُرْ رَ/ رِ)
دارای شیارهای موازی. ناصاف و ناهموار. شکاف دار. (فرهنگ لغات عامیانه).
- بره بره شدن، دارای شیارهای موازی گشتن چنانکه در جاده های خاکی، ابر و شیر و امثال آن. به قطعاتی از هم جدا شدن. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
بسیار زیاد، فراوان، (فرهنگ فارسی معین)، از سر تا پا، (ازآنندراج)، کوه تاکوه، (ناظم الاطباء)، پشته پشته، تپه تپه، برآمدگیها و برجستگی های بسیار بلند:
تلی گشته هر جای چون کوه کوه
برش چشمۀ خون ز هر دو گروه،
فردوسی،
به هر جای بد توده چون کوه کوه
ز گردان ایران وتوران گروه،
فردوسی،
به هم بر فکندندشان کوه کوه
ز هر سو به دور ایستاده گروه،
فردوسی،
نخست لدروه کز روی برج و بارۀ آن
چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر،
فرخی،
خون روان شد همچو سیل از چپ و راست
کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست،
مولوی،
کنم وصف پیلان گردون شکوه
که کیف خیالم رسد کوه کوه،
یحیی کاشی (از آنندراج)،
مگر ابدال چرخ این کوه دیده
که بانگش کوه کوه از سر پریده،
سالک قزوینی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پر از گره. یا گره گره کاری را کردن، نامنظم و اندک اندک آنرا انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوه کوه
تصویر کوه کوه
بسیار زیاد، فراوان، از سر تا پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره ماه
تصویر کره ماه
آیشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرچ کرچ
تصویر کرچ کرچ
قطعه قطعه تکه تکه: (به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلو یم بسان خربزه نرم دل خموشم من) (سیفی بدیعی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپه کپه
تصویر کپه کپه
توده توده (انباشته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره کهر
تصویر قره کهر
سیاکهر اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شره شره
تصویر شره شره
پاره پاره، تکه تکه، لقمه لقمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره سره
تصویر سره سره
نیک نیک خوب و از روی دقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذره ذره
تصویر ذره ذره
تار و تور خرده خرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هره کره
تصویر هره کره
((هِ ر ُِ. کِ ر ِّ))
خنده شدید و خارج از اندازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کره کردن
تصویر کره کردن
((کُ رِّ. کَ دَ))
کنایه از زیاد شدن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سره سره
تصویر سره سره
((سَ رَ یا رِ. ~.))
خوب و از روی دقت
فرهنگ فارسی معین
ترد و شکننده
دیکشنری اردو به فارسی